|
جنگهای اشکانیان و رومی ها***اولین تماس اشکانیان و رومی ها***اولین برخورد اشکانیان و رومی ها در اوایل سده اول پیش از میلاد در کاپادوکیه بین اوروبازوس سردار اشکانی و سولا در سده اول پیش از میلاد اتفاق افتاد. آنها جلسه ای با حضور آریوبرزن شاه کاپادوکیه داشتند. سولا سه صندلی در جلسه گذاشته بود و صندلی خود را در وسط میان نماینده اشکانی و شاه کاپادوکیه قرار داده بود. آنها پیمان صلحی را امضا کردند و دو طرف اشکانی و رومی شاهنشاهی کاپادوکیه را به تصویب رساندند. اما در روم افراد قدرتمندی وجود داشتند که از این پیمان ناراضی بودند. ***نبرد حران و شکست کراسوس*** در 53 پیش از میلاد امپراتور کراسوس تصمیم حمله به اشکانیان گرفت و به سوریه حمله کرد. ارد دوم نماینده ای نزد او می فرستد و علت حمله او را جویا می شود. کراسوس با پوزخند جواب می دهد که در تیسفون علتش را توضیح می دهد. نماینده ایران هم می گوید اگر کف دست من مویی میبینی دستت به تیسفون هم خواهد رسید. در این حمله شاه ارمنستان آرتاودس از کراسوس حمایت کرد. او 6000 سواره و 10000 پیاده به ارتش روم اضافه کرد و به کراسوس پیشنهاد حمله از ارمنستان را داد زیرا سپاه اشکانی در دشتهای بین النهرین خوب می جنگید. کراسوس سربازانش را در شهرهای بین النهرن که فتح کرده بود مستقر کرده بود و نمی توانست آنها را به ارمنستان منتقل کند. در این میان ارد به ارمنستان تاخت و اجازه حمایت بیشتر ارمنستان از روم را نداد. از طرف دیگر سورن با سربازانش که از همه جای ایران جمع شده بودند به سمت کراسوس حمله کرد. سورن شهر حران را برای نبرد انتخاب کرد. حران یک سه راهی مهم بود که به سوریه، آدیابنه و سلوکیه راه داشت. کراسوس از راه جنوب به سمت سلوکیه راه افتاد اما سورن او را به سمت شرق هدایت کرد. نقاشی تخیلی از شکست کراسوس ***ارد و سورن پس از شکست دادن رومی ها***در این زمان ارد شاه اشکانی در ارمنستان قرار داشت. او به دعوت آرتاودس شاه ارمنستان به آنجا رفته بود که حالا طرفدار اشکانیان شده بود. سر کراسوس برای ارد فرستاده شد و او آنرا در محلی به نمایش گذاشت که سر پنتئوس دیگر دشمن اشکانیان در حال نمایش بود. با این نمایش پیامی به همه شاهان ارسال شد که هر کسی با اشکانیان دشمنی کند سرش از تنش جدا خواهد شد. سکه آرتاوارس شاه ارمنستان ***صلح پاکور و رومیان*** پس از شکست کراسوس، سزار و پمپی درگیر جنگ های داخلی خود بودند. سرانجام سزار به روم حمله کرد و خود را به مقام فاتح یکتای روم رساند. پس از این جنگ داخلی سرزمینهایی که تحت کنترل روم بودند شورش کردند. ارمنستان به کاپادوکیه حمله کرد، سوریه بر ضد روم شورش کرد و سیسیلیا در شمال سوریه نیز طغیان کرد. قسمتی از یک مجسمه- کلاه خود سرباز اشکانی- شهرباستانی نسا ***جنگ سزار با اشکانیان*** پس از مرگ کراسوس، دو فرد قدرتمند روم سزار و پمپی بودند. این قدرت به جنگ آنها ختم شد و سزار پمپی را شکست داد. او از سال 45 پیش از میلاد به فکر حمله به ایران بود. در فستیوال لوپرکالیا در ژانویه 44 پ م سناتورهای روم سعی کردند سزار را شاه اعلام کنند و بر سر او تاج بگزارند اما سزار به آنها گفت من شاه نیستم و سزار هستم. این جمله او بسیار تاثیرگزار بود و بقیه امپراتورهای بعد از سزار خود را سزار نامیدند. این رسم در دربار اشکانی نیز برقرار بود و شاهان اشکانی خود را اشک می نامیدند که نام شاه اول اشکانی بود. شاهان مصر نیز خود را بطلمیوس می نامیدند. سناتورهای روم عقیده داشتند از آنجا که سزار امپراتور است نباید خود به جنگ رود و در رقابت بودند که سزار آنها را به عنوان فرمانده سپاه معرفی کند. اما سزار حاضر نبود افتخار پیروزی بر اشکانیان را با کسی قسمت کند. این رقابت بالا گرفت و نهایتا در سال 44 پ م سزار توسط سناتورها به قتل رسید و رویایش به واقعیت نرسید. ***پیشروی مارک آنتونی که به شکست تبدیل شد***سزار قبل از مرگش 10000 سرباز را در مقدونیه ساکن کرده بود. آنها آماده حمله به بین النهرین شمالی بودند. پس از مرگ سزار، مارک آنتونی ارتش سزار را رهبری کرد و به سمت اشکانیان حرکت کرد. اما او که درگیر رابطه با ملکه کلئوپاترا شده بود در اسکندریه مصر اقامت گزید و رهبری جنگ را به دیگر سرداران داد. ونتدیوس فرمانده رومی با پاکور وارد جنگ شد. او ابتدا تظاهر به شکست کرد و پاکور با سپاه خود به وسط رومیان راند. سپس رومیان آنها را احاطه کردند و همه را کشتند. وقتی فرهاد شروع به کشتن خانواده شاهی کرد، بسیاری از بزرگان خانواده شاهی به مارک آنتونی پناهنده شدند. در این میان فردی به نام موناساییس قرار داشت که آنتونی می خواست او را جانشین فرهاد کند. او از سمت روم به دربار فرهاد آمد و از فرهاد تقاضای پس دادن غنیمتهایی را کرد که پیش از این از کراسوس گرفته شده بود. فرهاد هم قبول نکرد و روم تصمیم به جنگ گرفت. سناتورهایی در روم قرار داشتند که قبلا طرفدار پمپی بودند و می دانستند اگر آنتونی در جنگ پیروز شود و به روم برگردد از آنها انتقام خواهد کرفت. آنها تا می توانستند در کار آنتونی سنگ انداختند و برخی مانند پسر پمپی از آنها از روم گریختند زیرا مطمئن بودند آنتونی در جنگ پیروز خواهد شد و به روم باز خواهد گشت. چاقوی برنزی آهنی اشکانی از سده اول پیش از میلاد ***اکتاویان و اشکانیان***سناتورهای روم اکتاویان را به جنگ آنتونی فرستادند. آنتونی و کلئوپاترا به مصر فرار کردند. در این زمان جنگ قدرت بین آنتونی و اکتاویان شروع شد. هر دوی آنها سعی کردند رابطه خوبی با اشکانیان بگیرند تا بتوانند جبهه خود را تقویت کنند. کلئوپاترا سر آرتاوازدس یکی از دشمنان اشکانی را به عنوان هدیه به دربار ایران فرستاد و از آنها تقاضا کرد نیروهای خود در خلیج فارس را تقویت کنند تا اکتاویان نتواند از آنجا به مصر حمله کند. اکتاویان نیز دختر خود را به عنوان هدیه به دربار اشکانی فرستاد و از آنها خواست به روم حمله نکنند. تا زمان مرگ آنتونی اوضاع آرام و به نفع اشکانیان بود. ساکنان روم که از توافقهای برقرار شده بین اشکانیان و اکتاویان ناراضی بودند شروع به شکستن قرارهای رد و بدل شده کردند و آگوستوس بر ضد اکتاویان قد علم کرد. در این زمان دو شاه در دربار اشکانی حکومت می کردند. فرهاد چهارم و تیرداد دوم در گرفتن تخت شاهی در رقابت بودند. هر دوی آنها با اکتاویان قرارهایی داشتند و اکتاویان سعی می کرد هردوی آنها را راضی نگه دارد. تیرداد در نبردی از فرهاد شکست خورد و اکتاویان او را پناه داد و در سوریه که بخشی از امپراتوری روم بود اسکان داد. او فکر می کرد اگر تیرداد روزی شاه شود این محبت او را جبران خواهد کرد و اگر فرهاد بتواند قدرت را بدست گیرد، تیرداد طعمه خوبی برای ارسال به دربار ایران خواهد بود. فرهاد وقتی دید تیرداد در سوریه است هدایایی برای اکتاویان ارسال کرد و پسر خود را نزد او فرستاد تا اکتاویان او را تربیت کند. هدف فرهاد آن بود که تیرداد را از چشم اکتاویان بیندازد. ***سیاست آگوستوس***در این زمان سنای روم آگوستوس را به جای اکتاویان به شاهی رساند. رومی ها به فکر جنگ مجدد با ایران و گرفتن انتقام شکستهای قبلی بودند. فرهاد گروهی را به روم فرستاد و با ارسال هدایایی سعر کرد این گروه افراطی را آرام کند و صلح برقرار کند. این گروه با آگوستوس دیدار کردند و او پسر فرهاد را به ایران پس فرستاد و در قبال این صلح تقاضای بازگرداندن غنایم، تخت شاهی و پرچمهای روم شد که از زمان کراسوس در نزد ایرانیان مانده بودند. او می خواست در صورتی که فرهاد شرایط او را قبول نکند تیرداد را با سپاهی به ایران بفرستد. فرهاد هم در مقابل این تهدید بالقوه قول داد اسیران رومی را آزاد کند. دو سال گذشت و هنوز هیچ زندانی آزاد نشده بود. سرانجام آگوستوس سپاهش را در سوریه مستقر کرد و فرهاد تصمیم به پس دادن اسرا گرفت. اما او اسرا و بخشی از غنایم را به شاه ارمنستان تحویل داد. این عمل فرهاد نوعی کوچک شمردن آگوستوس بود. اگوستوس در روم خود را پیروز جنگ سیاسی معرفی کرد و به رومیان نشان داد رهبر خوبی است. او اری را که امپراتورهای قبلی نتوانسته بودند انجام دهند را بخ خوبی انجام داده بود و غنایم را پس گرفته بود. آگوستوس مجسمه بزرگی از خود ساخت و جشن بزرگی برپا کرد. در این مجسمه طرح سربازی اشکانی دیده می شود که در حال پس دادن پرچمهای رومی است و خدای مارس لباس جنگی پوشیده است. |
||
آگوستوس |
مجسمه برنزی ماری با لباس رزم |
||
***پروپاگاندای رومیان****
در طرحهای رومی اشکانیان با صورت بچه گانه و بدون ریش دیده می شوند. مثلا در طرحهای مرمری رومی در افسوس اشکانیان با تنیک و شلوار ساده در مقابل تراژان و سربازان لژیونر رومی قرار گرفته اند و در یک صندلی مرمری در پمپی یک اشکانی با صورت بچه گانه و بدون ریش نمایش داده شده است و در دیگر آثار بدست آمده از پمپی اشکانیان با لباسهایی بسیار ساده و پارچه ای نشان داده شده اند. مجسمه هایی از تئاتر در پمپی بدست آمده است که بازیگران آنها لباس ساده پارچه ای دارند و صورت انها ریش ندارد و به صورت بچه نمایش داده شده اند. این مجسمه ها که مثلا سربازان یا اسرای اشکانی هستند نقش برده های جنسی را بازی می کنند. در فرهنگ رومی این نوع جوانان مذکر که به دنبال مردی بودند که آنها را دوست داشته باشند نشانه ضعف بودند و اشکانیان را اینگونه معرفی می کردند. رومیها سعی داشتند با این پروپاگاندای گسترده اشکانیان را ضعیف نشان دهند. در ایران رومی ها قوی و پر زور نشان داده می شدند اما شاه اشکانی از آنها بزرگتر و قوی تر به نمایش در می آمد. از دوره آگوستوس پرستش امپراتور باب شد. او مخصوصا در شرق امپراتوری خود طوری رفتار می کرد تا مردم او را بپرستند و به او ایمان داشته باشند. الگوی او شاهان اشکانی بودند که توسط مردم پارت پرستیده می شدند. این روال در امپراتوری های بعدی آگوستوس ادامه پیدا کرد. ***فرهاد پنجم***در سال دوم پیش از میلاد فرهاد چهارم توسط پسرش فرهاد پنجم و ملکه موزا به قتل رسید. پسرش با ملکه موزا ازدواج کرد. موزا که به هوش و زیبایی شهرت داشت توسط آگوستوس به فرهاد چهارم هدیه داده شده بود و توانسته بود عنوان ملکه را تصاحب کند. پس از تولد فرهاد پنجم از موزا و فرهاد چهارم، ملکه شاه را وادار کرد تا چهار پسر دیگر خود به همراه دو عروس و چهار نوه را به دربار آگوستوس به عنوان اسیر بفرستد. موزا تمام راههای شاه شدن پسرش فرهاد پنجم را فراهم کرده بود و سرانجام پس از آنکه او هجده ساله شد آنها شاه را کشتند و تخت را تصاحب کردند. ملکه موزا در پشت سکه فرهاد پنجم *** اردوان سوم و ونن و پایان کار آگوستوس***از زمان فرهاد چهارم، چهار شاهزاده اشکان برای اسارت به روم فرستاده شده بودند. آگوستوس تصمیم گرفت یکی از آنها به نام ونن اول را به پارت بفرستد. او خیال داشت حکومتی دست نشانده برای خود به راه بیاندازد. اما در ایران ونن یک خارجی تلقی شد. مردم حاضر به پیروی از او نبودند و دو سال جنگ داخلی درگرفت. ونن و اردوان سوم وارد جنگ شدند. در جنگ اول ونن پیروز شد اما اردوان خیلی سریع نیروی تازه نفس جمع کرد و ونن را شکست داد و ونن به ارمنستان پناهنده شد. نهایتا اردوان سوم شاه شد و از همان ابتدا خشم خود نسبت به روم را نشان داد. در روم شکست از آلمانها و از دست دادن سه لژیون در سال 9 میلادی شوک بزرگی به امپراتوری وارد کرده بود. سپاه روم دیگر توان جنگ نداشت. نهایتا آگوستوس امپراتوری را به تیبریوس داد و به او وصیت کرد که دیگر کشور گشایی نکند و سرزمینهای فتح شده را سامان دهد. ***ناآرامی های ارمنستان***شاه ارمنستان مرد و تیبریئس تصمیم گرفت یکی از شاهزاده های اشکانی اسیر در روم را به سلطنت ارمنستان برساند. او پسر فرهاد چهارم را به ارمنستان فرستاد ولی شاهزاده در سوریه از مریضی مرد. شاهزاده ایرانی دیگری از روم به ارمنستان فرستاده شد اما در همین حال تیبریوس فکر کرد یک شاهزاده اشکانی هرچند در روم بزرگ شده باشد اما بازهم اشکانی و دشمن است. امپراتور از مهرداد برادر شاه ایبری گرجستان خواست تا به ارمنستان حمله کند و قیام آنها بر ضد روم را نابود کند. مردم ارمنستان مایل بودند به اشکانیان بازگردند. مهرداد هم ارمنستان را فتح کرد. ونن پسر آرتابانوس شاه پیشین ارمنستان بر ضد مهرداد لشگر کشید. ونن در روز جنگ متوجه شد در سپاه مهرداد مردم آلبانی و سکاهای سرمتی حضور دارند. این مردم در دو سپاه به عنوان مزدور استخدام شده بودند و حالا قرار بود با همدیگر بجنگند. نیمی از آنها سمت ارمنستان و نیمی دیگر در سمت مهرداد بودند. لابد خود را میان دو طرف جنگ تقسیم کرده بودند تا هر طرف برنده شود سودی به آنها برسد. در حین جنگ شایعه ای در سپاه ارمنستان پخش شد که شاه اشکانی مرده است و دیگر از ارمنستان پشتیبانی نمی کند. سپاه ارمنستان متلاشی شد و مردم سپاه را ترک کردند. در این میان توجه اه ارمنستان به سوریه جلب شد. تیرداد شاهزاده اسیر اشکانی به سوریه آمده بود تا با سپاهی سومی سرزمینهای طرفدار اشکانیان را فتح کند و ارمنستان یکی از اهداف او بود. آرتابانوس می دانست اگر تیرداد را شکست ندهد ارمنستان را از دست می دهد. ***کالیگولا و میل به جنگ او با اشکانیان***تیبرینوس در 37 میلادی مرد و پس از او اوگائوس مشهور به کالیگولا امپراتور شد. او تصمیم به صلح با آرتابانوس گرفت. نماینده او و شاه ارمنستان در جزیره ای در فرات دیدار کردند. در این دیدار رومی ها آرتابانوس را خیلی ایرانی یافتند و در صلح کردن با او شک کردند. در حالی که صحبتهای صلح به بن بست رسیده بود آرتابانوس تعدادی از پرچمهای رومی که از زمان کراوس در نزد ایرانیان بود را رو کرد. رومی ها فکر می کردند ایران همه آنها را پس داده است و این عمل آرتابانوس را نوعی خیانت از طرف ایران و آرتابانوس قلمداد کردند. کالیگولا به فکر حمله به ایران بود. او دستور داد در ناپل پل بزرگی از قایق بسازند. او پلی می خواست که ارتش بتواند از آن رد شود. روز اول افتتاح پل ابتدا پیاده نظام سپس سواره نظام از پل عبور داده شدند. در روز دوم او بر کالسکه رزمی خود نشست و زره اسکندر را بر تن کرد و داریوش یکی از شاهزاده های ایرانی کالسکه او را هدایت کرد.این یک پیام سیاسی بود که کالیگولا می خواهد مانند اسکندر ایران را فتح کند. ***جنگ گودرز و وردان*** اردوان شاه اشکانی در سال 41 میلادی مرد. برای گرفتن تخت شاهی گودرز و وردان پسران او به جنگ افتادند. در ابتدا گودرز شاه شد و شروع به قتل عام خانواده سلظنتی کرد. وردان از این قتل عام جان سالم به در برد. گودرز از وردان شکست خورد و به هیرکانی گریخت تا سپاه جدیدی فراهم کند. وردان به سمت سلوکیه حرکت کرد تا آنجا را فتح کند و پایتخت را برای خود ثبت کند اما گودرز به او رسید و نیروهای نظامی جدید گودرز که از داهه و هیرکانی آمده بودند وردان را شکست دادند. اینبار وردان به سمت شرق گریخت تا از باکتریا کمک بگیرد. در جنگ دو برادر تمام سربازان ایرانی کشته شده بودند. وقتی وردان با سپاه جدید دوباره بازگشت، سپاه دو برادر پر بود از سربازان خارجی. در این هنگام شایعه ای در دوطرف پیچید که سربازان مزدوردر دو سوی سپاه در حال توطئه هستند و هرکدام از دو برادر که پیروز شود توسط سربازان کشته خواهد شد و آنها ایران را فتح خواهند کرد. دو شاهزاده تمایلی به جنگ نشان نمی دادند زیرا می دانستند چه در صورت برنده شدن و چه در صورت بازنده شدن جان خود را از دست خواهند داد. نهایتا آندو وارد مذاکره شدند تا خود را از موقعیت نامناسب ایجاد شده برهانند. پس از آن وردان به سلوکیه و گودرز به هیرکانی رفت. پس از مدتی وردان توانست سپاه ایرانی را دوباره زنده کند. او تصمیم به سفر به ارمنستان گرفت. هدف او تغییر جو سیاسی ارمنستان بود. روم از این سفر شاه اشکانی به همراه سپاه به ارمنستان ناراضی بود. گایوس وبیبوس مارکوس حاکم سوریه به وردان پیام داد که یا سریع از ارمنستان خارج شود یا با روم وارد جنگ شود. وردان تصمیم به ترک ارمنستان گرفت و بزرگان اشکانی این تصمیم او را نوعی خواری برای اشکانیان تلقی کردند. گودرز-احتمالا به تحریک بزرگان اشکانی- دوباره سپاه خود را از هیرکانی به سوی غرب هدایت کرد تا با وردان وارد جنگ شود. وردان که از موضوع مطلع شده بود آماده جنگ بود و سپاه هیرکانی را شکست داد. گودرز گریخته بود و وردان از این موضوع بسیار خوشحال بود اما خوشحالی او دوامی نداشت او در یک شکار توسط افرادی کشته شد و نهایتا گودرز شاه اشکانی شد. گودرز از روم مهرداد پسر فرهاد چهارم را بازخواست زیرا او یکی از معدود شاهزاده های زنده پارتی بود که می توانست جای گودرز را بگیرد. مهرداد توسط کاسیوس حکمران جدید سوریه به سمت فرات آورده شد. تمام سپاه سوریه با او به فرات آمدند و فرماندهی آنها به مهرداد سپرده شد تا مهرداد با گودرز بجنگد. وقتی این سپاه برای عبور از فرات آماده می شد مهرداد متوجه شد جمعی از بزرگان اشکانی و عده ای از ساتراپ ها و شاه ادسا در سوی دیگر فرات به انتظار او نشسته اند تا از او استقبال کنند. آنها با مهرداد بیعت کردند. مهرداد به ارمنستان رفت و زمستان را در آنجا مقیم شد. او در بهار با سپاه رومی اش به سمت جنوب حرکت کرد. در مسیر حرکت سپاه رومی به سمت جنوب یک اشتباه در مدیریت سپاه باعث شد تا سپاه دو تیکه شود و گودرز از فرصت استفاده کرد و به قسمت دوم رومیان حمله کرد و آنها را نابود کرد. هنوز رومیان نتوانسته بودند خود را دوباره پیدا کنند که گودرز به بخشی از سپاه که مهرداد در آن بود هم حمله کرد و او را کشت و حمله رومیان به ایران به سرپرستی مهرداد بی نتیجه ماند. گودرز هم خیلی زود پس از این پیروزی بر اثر بیماری مرد. ونن دوم پس از او به شاهی رسید. او پیش از این حاکم ماد و آتروپاتن بود اما ونن نیز خیلی زود مرد و پسرش بلاش اول شاه شد. او سیاست صلح پدرش را فراگرفت و خیلی زود توانست خود را رهبر قدرتمندی معرفی کند. ***بلاش اول و روم*** در این زمان یک شاهزاده ایبری ارمنستان را فتح کرد. حکمران جدید سوریه سپاه کاپادوکیه را به جنگ او فرستاد و نهایتا ایبری ها به عقب رانده شدند. بلاش به ارمنستان لشگر کشید و نیروهای رومی را از آنجا بیرون راند و حکمرانی آنجا را به برادرش تیرداد داد و او را شاه ارمنستان نامید اما در هین حال شیوع طاعون در ارمنستان بلاش و تیرداد را وادار به صلح با روم و خاتمه دادن جنگ کرد. رادامیستوس ایبری پس از خروج اشکانیان دوباره ارمنستان را فتح کرد اما اینبار خود مردم ارمنستان شورش کردند و او را بیرون راندند و استقلال خود را دوباره بدست آوردند. سکه نرو نشسته بر پشت اسب
نهایتا قرار بر این شد که سپاه اشکانی هم مانند رومیها ارمنستان را تخلیه کند. تیرداد برادر بلاش شاه ارمنستان شود و ارمنستان منطقه ای بی طرف بماند. تیرداد هم به روم برود و از دست نرو تاج شاهی را بگیرد. جشنهایی که نرو به پاکرده بود و افتخاراتی که کسب کرده بود همه بی ارزش شدند. اگر او تاج شاهی را بر سر یک اشکانی می گذاشت اقلا خوشحال بود. بلاش هم موافقت کرد چرا که در نهایت یک اشکانی شاه ارمنستان می شد و برایش مهم نبود امپراتور چه پروپاگاندایی در روم به پا می کند. تیرداد راه زمینی را به روم پیش گرفت و از دریا دوری کرد. دلیل او آلوده نکردن آب بود که ریشه در آیین زرتشتی داشت اما در حقیقت او نه ماه امپراتور را در انتظار گذاشت تا در سال 64 میلادی به روم رسید. نرو دستور تزیین شهر را داد و سرانجام نرو تاج را بر سر تیرداد گذاشت. ***حمله تراژان*** در زمان تراژان جاده ابریشم یک مسیر پر رونق تجاری بود و مالیاتی که سوریه از اجناس وارداتی می گرفت برای روم بسیار با ارزش بود. طبق اسنادی که در چین کشف شده اند و متعلق به تجارت جاده ابریشم هستند می دانیم که راه تجاری درون سرزمین اشکانیان کاملا امن بود و خطری تجار را تهدید نمی کرد. در قسمتهای غربی سرزمین اشکانی پستهای بازرسی قرار داشتند که تجار را از خطرات پیش رو مانند خطر حمله حیوانات وحشی مطلع می کردند و آنها را یاری می کردند. پلینی می نویسد کالای اشکانی مانند استیل، چرم، ریواس که استفاده پزشکی داشت و هلو در بازارهای رومی مشهور بودند. پسته، آنقوزه و غذاهای اشکانی در روم مشهور بودند و خواهان داشتند و کتاب آشپزی آپیسیوس که در قرن 4 میلادی نوشته شده است طرز تهیه مرغ و گوسفند به سبک اشکانی را توضیح داده است. در دوره تراژان کنترل این تجارت و سود عمده آن در دست اشکانیان بود. راه های خشکی و آبی تا خلیج فارس همه توسط ایران مدیریت می شدند. مطابق کتاب چینی هانشو کشتیرانی در فرات تحت کنترل اشکانیان بود و آنها سود آنرا دریافت می کردند. رومی ها همیشه مایل بودند مستقیما با چین وارد معامله شوند اما سرزمین بزرگ اشکانی در میان راه بود و این شانس را از رومی ها می گرفت. رومی ها از سال 166 میلادی کم کم رومی ها توانستند مستقیما به چین وارد معامله شوند . ستون یادبود تراژان ***هادریان***نمی دانیم چگونه شورشها بر ضد او به صورت همزمان اداره می شدند. چه کسی آنها را هدایت می کرد. در این زمان حتی مصری ها و یهودیان سینره هم شورش کرده بودند. به احتمال زیاد آنها به تحریک و پشتیبانی اشکانیان شورش کرده بودند. تنها کویت تا زمانی که بلاش پنجم آنرا فتح کند به صورت یک پادشاهی تحت کنترل روم باقی ماند. ***پالمیرا پس از حمله تراژان *** پس از حمله تراژان و تسلط روم بر کویت ، تجارت روم با شرق دور رونق بیشتری گرفت. کالاها از طریق دریا از هند به کویت می آمدند و از آنجا به روم حمل می شدند. این راه تجاری دیگر در اختیار اشکانیان نبود. پس از این تغییرات شهر پالمیرا رونق خاصی گرفت چرا که نقش یک پل ارتباطی بین شرق و غرب را بازی می کرد. ژوزفوس می نویسد پالمیرا توسط سلیمان شاه یهودی درست شده بود تا بین راه سوریه و بابل قرار داشته باشد و در بهار توسط سلیمان استفاده می شد. در قرن اول میلادی این شهر پذیرای کاراوانهای بسیاری بود. پیش از حمله تراژان، گرمانیوس در شهر سرمایه گزاری زیادی کرده بود و شهر آمادگی پیشرفت را داشت. معبد بل یکی از نشانه های این سرمایه گزاری است که سه سمبل یونانی، رومی و مصری در معماری آن بکار رفته اند. مطابق بیش از 2500 نوشته که در پالمیرا یافت شده اند سلوکیه، کویت، ولگاسیا که شهری نوساز در نزدیکی بابل بود، بابل و سرزمین سکاها مقاصد تجاری منتهی به پالمیرا بودند. نوشته ها نشان می دهند تجار در سالهای 130 تا 161 در مسیر تجاری منتهی به پالمیرا بسیار فعال تر بوده اند. طرح یک بازرگان اشکانی در پالمیرا سوادس نام یک قهرمان شهر پالمیرا است که چندین بار جان خود را در خطر انداخته و با راهزنها جنگیده است و امنیت را به راههای منتهی به پالمیرا برگردانده است. افراد دیگری نیز در این نقش قهرمانی و تلاش برای برقراری امنیت و رونق تجاری در آثار مکتوب پالمیرا دیده می شوند. رومی ها به کسانی که برای امنیت راههای بین النهرین زحمت می کشیدند پاداش و لقب می دادند. کالاهای وارداتی برای روم حیاتی بودند و همچنین مالیات واردات نیز درآمد چشم گیری برای روم داشت در نتیجه روم هر گونه پشتیبانی از حکام محلی می کرد که راههای امن نگه داشته شوند. رود فرات که نوعی مرز طبیعی اشکانی و روم بود، شاهراه تجاری به شمار می آمد. این مرز را نمی توان با مرز غربی سرزمین روم –دیوار هادران- مقایسه کرد. دیوار برای جلوگیری از مردمی ساخته شده بود که قصد غارت داشتند اما فرات شاهراهی برای تجارت با شرق بود که روم به کالاهای آن نیازمند بود. هادریان خود در سال 131 میلادی به پالمیرا رفت و از شهر از نزدیک بازدید کرد. تراژان در به دست آوردن نبض تجارت با شرق ناموفق بود زیرا با اینکه سرزمینهای زیادی را فتح کرده بود اما نا امنی در منطقه اجازه عبور امن به کاروانها را نمی داد. اما سیاست تشویقی هادریان توانست امنیت را برقرار کند. در واقع مردم پالمیرا و سایر شهرهای منطقه می دانستند که یک امپراتوری از آنها حمایت می کند و خود به صورت خودجوش با راهزنان و بلاهای دیگر راههای مقابله کردند و هادریان نیز به اندازه لازم از آنها پشتیبانی کرد. طرح سنگی یک کاروان بازرگانی- موزه پالمیرا ***بلاش سوم و جنگ با ورسوس*** بلاش دوم در 147 میلادی مرد و بلاش سوم جای او را گرفت که فردی جنگجو بود. سکه های او نشان از قدرت و قروت اشکانیان دارند. بلاش سوم شروع به بازپروری سپاه اشکانی کرد که هنوز پس از حمله آلان ها در موقعیت خوبی قرار نداشت. او منتظر مرگ پیوس ماند زیرا فرد قدرتمندی در روم نبود که جانشینی او را بر عهده گیرد و بلاش انتظار داشت کشورهای همسایه روم به شورش درآیند و در همکاری خود با روم تجدید نظر کنند. نهایتا پیوس در 161میلادی مرد. امپراتور مارکوس در 163 میلادی سپاه روم به رهبری پرسیکوس پایتخت ارمنستان را فتح کرد. سپاه دیگری از روم به رهبری کاسیوس به سمت جنوب راه افتاد تا با سپاه اشکانی بجنگد. آنها در منطقه سورا به هم رسیدند. رومیان چند شهر را با موفقیت فتح کردند و ورسوس به بلاش سوم پپیشنهاد صلح داد اما ستاره بینان بلاش ستاره بخت او را در آسمان دیده بودند و بلاش دلگرم از بخت خوب خود حاضر به صلح نشد. ورسوس در لباس جنگ ***تجارت مستقیم با چین***بلاش سوم در 192 مرد. تلاشهای او جهت قع ارتباط تجارت زمینی با روم باعث شد رومی ها مستقیما با چین وارد صحبت شوند و از طریق دریای چین تجارت مستقیم شروع کنند. براساس تقویم سالانه حکومت چینیان می دانیم در زمان حکومت امپراتور چین هوان در 166 میلادی امپراتور مارکوس آورلیوس یک نماینده به چین فرستاد و هدیه عاج و شاخ کرگدن و تخم لاک پشت فرستاد و تجارت روم و چین آغاز شد. از یک لوح چینی از سال 105 پیش از میلاد می دانیم که اشکانیان برای ایجاد راه تجاری با چین تخم شترمرغ و چند چیز دیگر کمیاب به دربار چین هدیه داده بودند و در سال 87 میلادی غزال و شیر زنده از دربار اشکانی به چین هدیه داده شده بود و در سال 101 میلادی شترمرغ و شیر زنده. ***شکست سرووس***سرووس امپراتور بعدی روم بود. هر دو امپراتوری روم و اشکانی به خاطر جنگ و طاعون ضربه خورده بودند. در سال 193میلادی بلاش چهارم به نصبین حمله کرد. سرووس از طریق دریا به آسیای صغیر آمد و به سمت فرات به راه افتاد. ابگر شاه ادسا به امپراتور خیر مقدم گفت و توانست پادشاهی خود را حفظ کند. اعراب آدیابنه نیز از ابگر یاد گرفتند و جلوی سرووس تعظیم کردند. آنها نیز پادشاهی خود را حفظ کردند. تصویر آنها را می توان روی سکه های سرووس دید. اما خیلی زود آنها شورش کردند و سرووس به آنها حمله کرد. سرووس خیال حمله به ماد داشت اما در بین النهرین با اعراب درگیر شده بود و توانایی حمله به ماد را از دست داده بود. به او خبر رسید که شورشهایی در غرب امپراتوری روم شده و او مجبور شد آنجا را ترک کند و به روم رود و فرماندهی را به فرد دیگری سپرد و به او توصیه کرد از برخورد مستقیم با سپاه اشکانی بر حذر باشد. در این زمان اشکانیان با بین النهرین حمله کردند و رومیان را بیرون کردند و شاه آدیابنه را تنبیه و آنجا را غارت کردند. این یک پیام برای همه شاهک های منطقه بود که اشکانیان از همه خائنین انتقام خواهند گرفت. ***انتقام گرفتن سوریدوس***در سال 197 میلادی ورسوس دوباره به بین النهرین لشگر کشید و توانست بدون درگیری با اشکانیان وارد بابل و سلوکیه شود. او صدمین سالگرد فتح تراژان را در سلوکیه جشن گرفت. دلیل این شکست بلاش چهارم شورش در شرق امپراتوری اشکانی و خیانت درون دربار بود. حتی یکی از برادران بلاش چهارم به سپاه روم پیوسته بود و با تمام سربازان خود او را همراهی می کرد. در همین زمان سوریدس تیسفون را فتح کرد و کل شهر را تخریب و مردم آنرا کشت. سوریدس یک فرد جوان بود که رابطه خانوادگی با امپراتورهای روم نداشت و برای آنکه توانایی خود را ثابت کند قصد داشت انتقام تراژان و ورسوس را از اشکانیان بگیرد. او قصد حمله به محلهایی را داشت که پیش از این رومیان شکست خورده بودند.سوریدوس حتی خود را یکی از نوادگان اسکندر می خواند ولی این ادعای او از طرف کسی قابل قبول نبود. در 28 ژانویه 198 میلادی او اعلام کرد جنگ تمام شده و پارت توسط او کاملا فتح شده است و به خود لقب پارتیکوس ماکسیموس داد. پیش از او تنها تراژان این لقب را داشت. سوریدوس باید به فکر حفظ سرزمینهای فتح شده می بود اما او به سمت شمال به قصد فتح هترا حرکت کرد. او در محاصره شهر ناموفق بود و نتوانست شهر را فتح کند. سربازان او از این شکست ناراضی بودند. او قول حمله مجدد را داد اما این کار را نکرد و به سمت غرب حرکت کرد. تاق نصرت سوریدوس در 203 میلادی در روم ساخته شد. بقایای شهر هترا بلاش چهارم در 208 میلادی مرد. در این زمان اشکانیان از تجارت سود زیادی دریافت می کردند. ظروف آفریقایی قرمز و سوریه ای که هترا یافت شده اند گویای رونق تجاری از طریق فرات هستند. سکه های زیادی هم از بلاش پنجم در بین النهرین یافت شده اند که نشان دهنده رفت و آمد تجار اشکانی دارد. ***کاراکالا، بلاش، اردوان پنج و پایان کار اشکانیان***کاراکالا امپراتور بعدی روم بود. او هم همچون آگوستوس، نرو و تراژان خود را با اسکندر مقایسه می کرد. او برای رسیدن به امپراتوری 20هزار زن و مرد را کشته بود و توسط نویسندگان قرون اول میلادی فردی خشن، مست و عاشق لاکچری معرفی شده است. در 216 میلادی بلاش پنجم و اردوان پنجم هردو ادعای پادشاهی کردند. آنها برادر بودند و با هم رقابت می کردند. اردوان پنجم ماد و بین النهرین را داشت و در هگمتانه سکه ضرب می کرد و بلاش پنجم سایر سرزمینها را داشت و در سلوکیه سکه میزد. کاراکالا این زمان را برای حمله به پارت مناسب می دید. او شروع به جذب نیرو کرد و سکه های زیادی ضرب کرد تا بتواند حقوق آنها را بدهد. کاراکالا از اشکانیان افردای مانند شاه ارمنستان را طلب کرد و گفت آنها باید به روم بروند و ابراز بندگی کنند. وقتی اشکانیان این درخواست را قبول نکردند، کاراکالا حمله خود را شروع کرد. ابتدا ارمنستان را فتح کرد و دختر اردوان پنجم را برای زنی طلب کرد. وقتی درخواستش رد شد حمله دوم خود را شروع کرد. اردوان برای مقابله با او ارتش خود را برای حمله آماده کرد و در همین حال کاراکالا تصمیم به خاتمه جنگ گرفت. حمله او به پارت ناموفق بود. در سال 217 میلادی دوباره از دختر اردوان خواستگاری کرد و استدلال کرد اگر آنها با هم متحد شوند می توانند هر دشمنی را نابود کنند. سود این تجارت برای روم تجارت مستقیم با چین بود. در ضمن کاراکالا می توانست پس از مرگ اردوان، خود ادعای پادشاهی اشکانی را داشته باشد. اردوان نیز در صورت اتحاد با روم می توانست بر بلاش پنجم پیروز شود. پس او تصمیم گرفت دختر خود را به زنی کاراکالا دهد. در حین جشن عروسی کاراکالا به مهمانان عالیرتبه اشکانی که بی سلاح بودند حمله کرد و همه آنها را کشت و سپس نیروهای رومی را به سمت دجله راند و گفت هر چه می توانند غارت و نابود کنند. نویسندگان رومی سعی در توجیه کار او دارند و اردوان را مقصر می دانند که در لحظه عروسی تصمیم خود را عوض کرده است اما تنها واقعیت تاریخی قابل استناد کشتار مهمانان عروسی توسط کاراکالا است. کاراکالا پس از چند حمله موفق به پارت، نیروهای خود را عقب کشید. اردوان که به پشت زاگرس پناهنده شده بود در پی کاراکالا ارتش راند و به قسمتی از بین النهرین که تحت کنترل روم بود حمله کرد و شهرهای رومی را غارت کرد. کاراکالا می خواست دوباره به پارت حمله کند اما به قتل رسید. سکه کاراکالا
|
|||
:منبع Rome & Parthia : power, politics and profit / by Daryn Graham 9781484045664 |